با عنایت به این واقعیت عینی و عملی ضمن گفتگو با دکتر سعد الله زارعی پژوهشگر برجسته و باتجربه مسائل غرب آسیا به دنبال کشف تشابهات فکری اندیشه فمنیسم رادیکال با تاریخ عملکرد و اندیشه افراط گرایانه داعش هستیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم در قسمت آخر پرونده ویژه عفریته بدنام با موضوع تغییر و تحولات فمنیسم رادیکال در خدمت آقالی دکتر سعد الله زارعی استاد دانشگاه و تحلیلگر ارشد مسائل غرب آسیا هستیم با تشکر از جناب عالی لطفاً برای شروع لطفاً یک تحلیل امنیتی در خصوص تحولات مربوط به فمنیسم از برهه زمانی دوم خرداد ۱۳۷۶ش تاکنون داشته باشید؟
زارعی: بسم الله الرحمن الرحیم فمنیسم به معنای یک مکتب است که در این مکتب برتری زن نسبت به مرد را دنبال میکنند. همان طور که از این واژه برمیآید وجود ایسم در این کلمه نشان دهنده این است که فمنیسم یک مکتب فکری است که برتری زن را نسبت به مرد مورد توجه قرار میدهد. بنابراین دو عنصر در اینجا حائز اهمیت است. عنصر اول این است که فمنیسم یک مسئله اجتماعی نیست که جهت دفاع از یک جامعه انسانی بنیان گذاشته شده باشد. نکته دوم این است فمنیسم یک ایدئولوژی برای دفاع از حقوق زن نیست بلکه یک نوعی تفکر سیاسی است که به منظور استفاده از زن و جنسیت وی نوعی از سبک زندگی ضدانسانی را دنبال میکند. بنابراین برخلاف ظاهر فمنیسم یک مکتب تبعیضی است که در متن خودش نوعی از آپارتاید، تبعیض و فساد را پرورش میدهد این اصل موضوع فلسفه ترویج مکتبی به نام فمنیسم در دنیا است. حالا برخی اشتباه میکنند و فمنیسم را به عنوان یک مفهوم اجتماعی و مکتبی جهت احیای حقوق زن و مقابله با ظلم بر علیه وی در نظر میگیرند. اولاً اصل قضیه برمبنای حقوق نیست بلکه برمبنای نوعی تشخص طلبی و به معنای این است که این مکتب در حال دامن زدن به نوعی تبعیض است و هدفگذاری آن نیز خدمت به زن نیست بلکه ابزار کردن زن برای نیل به اهداف سیاسی است. به عنوان مثال الان در جامعه ما عدهای با شعار زن، زندگی، آزادی برخی اقدامات نابهنجار را انجام میدهند و زن را به وسیلهای برای به راه انداختن یک جنبش خونین و تجاوز به حقوق عادی مردم قرار دادهاند تا بدین وسیله جامعه را بر هم بریزند و به وحدت کشور آسیب بزنند و ایران را در معرض تهاجم خارجی قرار دهند. بنابراین فمنیسم یه مکتب سیاسی با هدف گذاری سیاسی است که در ردیف مکاتب اصلاح طلب و مصلحانه قرار داده نمیشود. بنایراین ما در اینجا از یک فلسفه سیاسی حرف میزنیم که این فلسفه سیاسی بنیادش بر نوعی تهیج و به صحنه کشاندن بخشی از جامعه برای نیل به یک اهداف سیاسی باندهای قدرت در پشت صحنه نهاده شده است. در اینجا زن قربانی است. اگر چه شعار فمنیسم دفاع از حقوق زنان در جامعه است اما از بعد امنیتی همان طور که میدانید وقتی یک جنبش تبعیضی در سطح جامعه راه میافتد افراد جامعه را در برابر هم قرار میدهد. یعنی جنس زن در برابر جنس مرد، جنس زن در برابر حاکمیت، جنس زن در برابر نهادهایی که وظیفه آنها تنظیم امور جامعه است قرار میگیرد و عملاً یک خشونت و کینهای را در داخل کشور ایجاد میکند تا بخشی از جامعه به نام آزادی خواهی از پذیرش مسئولیتهای اجتماعی سر باز بزند و به دنبال زیاده خواهی باشد تا یک تنش و تشنجی اولاً در جامعه زنان ثانیاً در نهاد خانواده و ثالثاً در وضعیت کشور ایجاد کند. جریان دوم خرداد در واقع براساس یک فلسفه سیاسی قصد ایجاد دوقطبی در جامعه را داشت تا به واسطه این دو قطبی به اهداف سیاسی خود برسد. این جریان سیاسی به این مسئله توجه نداشت که ایجاد دوقطبی اصلاح طلب-محافظه کار در یک بازی خشونت آمیز بخشی از جامعه را در مقابل بخشی دیگر قرار میدهد که هر بخش از جامعه بخش دیگر را در معرض نقد، انکار و ستیز قرار میدهد. یعنی یک نوع مقابله جویی در جامعه به وجود میآورد. یک مسئله ابعاد امنیتی دارد و یک موضوع صرفاً سیاسی نیست وقتی در یک جامعه دوقطبی ایجاد میشود مؤلفههای داخلی جامعه را مثل موریانه میخورد و تضعیف میکند. ما در دوم خرداد مقولهای به نام فمنیسم هم داشتیم. ضمن این که جریان دوم خرداد تلاش میکرد تا مثلاً دانشگاهی را در مقابل روحانی قرار دهد یا مؤمنین را در مقابل متجددین و نهایتاً آزادی را در برابر دین و مردم را در مقابل حاکمیت قرار دهد. یک وجه این تفاوت طلبی هم شامل قرار دادن جنس زن در مقابل جنس مرد و در نهایت قرار دادن جنس زن در مقابل حاکمیت و استفاده از زنان برای رسیدن به موقعیتهای سیاسی بود. از نظر عملکردی هم یک نشریه ظاهراً زنانه با عنوان «زنان» را راه انداختند و در کنار آن یک نشریه روشنفکری به نام «کیان» وجود داشت که به ظاهر مردانه بود. البته هر دو این نشریات توسط یک کانون مدیریت، تغذیه و سیاستگذاری میشد. در نشریه کیان کسانی مانند: خسرو تهرانی، ماشاء الله شمس الواعظین و آقای علوی تبار و دیگران فعالیت میکردند و از طرف دیگر در نشریه زنان کسانی مانند شهلا شرکت، مهرانگیز کار و دیگران کار میکردند. هر دو این نشریات با یک مضمون، مرکز و حتی در یک ساختمان و با یک لگوی مشابه فعالیت میکردند. شما اگر لگوی مجله کیان را در کنار لگوی مجله زنان قرار دهید میبینید که این دو از یک قلم استفاده کردهاند و عملاً یک مفهوم را یکی در قیافه زنانه و دیگری در قیافه مردانه منعکس میکند و نوعی نفرت پراکنی را نسبت به دین، نظام سیاسی و جامعه را ترویج میکرد. در ادامه این روند ما شاهد این بودیم که در کشور روزنامههایی با داعیه دفاع از حقوق زنان به راه افتادند. از جمله روزنامهای به نام زن منتشر میشد که خانم فائزه هاشمی آن را منتشر میکرد که در آنجا هم همت اینها بر روی توهم پراکنی، اختلاف افکنی و ایجاد تشنج در جمهوری اسلامی مصروف بود که در وافع نوعی دو دستگی بین مردم و حاکمیت به وجود آورند.
قدس آنلاین: ضمن این که از بحث تاریخی شما استفاده کردیم لطفاً کمی مسئله فمنیسم را آسیب شناسی امنیتی کنید. در واقع ما شاهد ظهور و بروز شخصیتهای رادیکال فمنیستی در درون جنبش دوم خرداد هستیم کسانی مانند خانم مسیح علینژاد که در آن برهه زمانی خبرنگار خبرگزاری ایلنا بود و در ساختار نشریات اصلاح طلب بالا آمد که الان هم به شدت روی او سرمایه گذاری شده به طوری که حتی از شرکت کنندگان اجلاس امنیتی هالیفاکس هم هست میخواهم بدانم چه شد که ایالات متحده و کلیت غرب به این نتیجه رسید که باید روی این طیف از زنان اصلاح طلب سرمایه گذاری کند؟
زارعی: ببینید اساساً خود مفهوم فمنیسم به عنوان یک مکتب یک جریان ایجاد شده بر پایه بنیادهای غربی است. که به وجود آمده تا در جوامعی مانند جوامع ما به نام دفاع از حقوق زن در جامعه درگیری ایجاد کند و نهایتاً جریانهای فمنیستی بار کشورهای غربی را در کشوری مثل ایران بر دوش میکشند و لذا شما میبینید که جریان فمنیستی که مدعی بود در ایران یک جریان بومی است مورد حمایت آشکار غرب قرار میگیرد مثلاً شما نگاه کنید خانم شیرین عبادی بنا به گواهی قضات دادگستری و همین طور بنابه گواهی خانمهایی که با خانم شیرین عبادی کار میکردند این فرد به لحاظ تحصیلی و مسائل حقوقی یک فرد درجه سوم و چهارم است اما همین فرد که نه سواد آن چنانی دارد و نه سابقه آن چنانی در زمینه دفاع از حقوق زنان ایرانی دارد در غرب به عنوان فعال حقوق زنان شناخته میشود. در حالی که در جامعه ما زنانی در برخی از مناطق وجود دارند که حقوقشان در برخی از مناطق از طرف بخشهایی از جامعه تضبیع میشود و اختیارات قانونی اینها سلب شده است اما این خانم هیچ گاه سابقه دفاع از زنانی که به طور طبیعی نیاز به حمایت داشتند را ندارد و اصلاً پروندهای در خصوص دفاع از حقوق زن ایرانی ندارد. از نظر حقوقی هم یک فرد دون پایه بوده اما همین فرد در خارج از کشور جایزه نوبل میگیرد و با تمسک جستن به حوزه حقوق زنان هم جامعه ایرانی را تهدید میکند و هم از طرف دیگر به صورت یک ابزار در خدمت رسانههای تبلیغاتی غرب قرار میگیرد و دائماً در تلویزیونها و رسانههایی که مشخص است با پیشرفت کشورهای آسیایی و جهان سوم مشکل دارند دیده میشود. با این حسابب مشخص است که قضیه سیاسی است و اساساً مباحث حقوقی و اجتماعی مطرح نیست. وقتی شما ادامه همین مسیر را میروید میرسید به خانم شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، فرزانه روستایی و جمعی از خانمهایی که در چارچوب فمنیسم تجزیه و تحلیل میشوند. اینها ظاهراً برای دفاع از حقوق زن ایرانی فعالیت میکنند اما عملاً میبینیم که اینها در رسانههای مخالف ایران شروع میکنند به اتهام زنی به نظام سیاسی در اینجا ما پروندهای نمیبینیم که در آن به طور واقعی از حقوق زن ایرانی دفاع شده باشد پس اصل این موضوع هم سیاسی است و هم از آنجایی که کارکرد فمنیسم ایجاد شکاف در جامعه و ایجاد بدبینی، یأس و درگیر بین بخشهایی از اجتماع است ماهیت امنیتی پیدا میکند به طوری که گاهی به شکل عملیاتهای بسیار خشن خودش را نشان میدهد. فمنیسم علی الظاهر یک جنبش نرم است اما شما خودتان میبینید که همین خانم علینژاد که آدم بسیار بیارزشی هم هست. یعنی در سابقه رونامه نگاری شما یک مقاله درستی از این خانم در مطبوعات ایرانی و غیر ایرانی مشاهده نمیکنید. یعنی آدمی نیست که ارزشی داشته باشد اما همین فرد در جایگاهی قرار میگیرد که با رئیس جمهور فرانسه دیدار میکند و شما میدانید که رئیس جمهور یک کشور دارای پروتکلهایی برای دیدارهای سیاسی است و به هیچ وجه در پروتکلهای مربوط به رئیس جمهور یک کشور ملاقات با کسی در حد علینژاد اصلاً تعریف نمیشود و اگر هم ملاقاتی در این سطح صورت بگیرد رسانهای نمیشود و حتی اگر رسانهای شود پیگیری نمیشود. اما میبینید در اینجا همه این اتفاقات میافتد. یعنی یک خانم در حال ترویج اقدامات وحشیانه ای مانند آتش زدن بسیجیان و مؤمنین است و این خانم با همین داعیه مورد حمایت سرویسهای جاسوسی قرار گرفته است. در اینجا مشخص میشود که جریان فمنیستی که سعی دارد خودش را یک جنبش نرم و بومی معرفی کند در کارکرد و عملکرد با سرویسهای جاسوسی و اغتشاشات، درگیریها و ترورها در کشوری مثل ایران پیوند میخورد و میشود مثل داعش. یعنی شما میبینید فمنیسمی که در اینجا ایفای نقش میکند شبیه داعشی است که با داعیه سلفیگری و اصلاح مسیر جامعه شروع میکند اما عملکردش این است که در یک روز ۱۷۰۰ جوان عراقی را در دانشگاه اسپایکر به شهادت میرساند و قتل عام میکند. یعنی این جریان از سلفیت و اصلاح به قتل عام جوانان یک ملت رسید و جریان فمنیستی هم از فمنیسم به آشوبهای خیابانی به قتل، کشتار و آتش زدن و ترور و اقدامات رسید. بنابراین مشخص است که این جریانات ماهیت امنیتی دارند.
قدس آنلاین: بیاییم به ابعاد دیگر این جریان فمنیستی بپردازیم ما الان علاوه بر فمنیستهای رادیکال متأسفانه شاهد حضور بخش بزرگ و قابل توجهی از سلبریتیها در جریانات اخیر بودیم شما نقش اینها را چگونه تحلیل میکنید؟
زارعی: من گمانم این است که دشمنان ایران در ۱۰ الی ۱۵ سال گذشته به مرور آمدند و با نفوذ در بخشهایی از جامعه ما طیفهایی از هنرمندان، ورزشکاران، روشنفکران و روزنامه نگاران را آلوده کردند و نوعاً کسانی شکار این تور شدند که از نظر محتوای علمی و دینی و... آدهای بسیار ضعیفی بودند. شما اگر نگاهی به اسامی این سلبریتیها بیاندازید از خود میپرسید یک فوتبالیست چه جایگاهی از نظر علمی میتواند داشته باشد! یک هنرپیشه سینمایی و یا یک مجری تلویزیونی میتواند چه جایگاهی در جامعه داشته باشد! این فرد یک کار حرفهای و فنی را دنبال کرده و در چارچوب یک فن مشغول ایفای نقش است. مثل یک بازیگر تئاتر که با نمایش عدهای را سرگرم میکند. آیا چنین فردی میتواند جنبه مرجعیت فکری هم پیدا بکند. آیا کسی که در سرگرم کردن افراد موفق هست میتواند مرجع دینی یا فکری مردم یک کشور هم باشد من گمان میکنم سلبریتیها وارد حوزههایی شدند که نه تخصص آنها بود و نه شأن آنها اقتضای این امر را داشت اینها در واقع همان شبکه ساخته شدهای هستند که امروزه در جنگ ترکیبی ایالات متحده بر علیه ایران به تناسب تعهدی که نسبت به این شبکه نفوذ دارند به تناسب آن ایفای نقش میکنند. شما میبینید هر چند روز یک بار یک خانم کشف حجاب میکند. فردا نفر بعدی و قضیه همین طور ادامه دارد برای این که ضدیت با جامعه مذهبی ایران نو به نو شود و این جنبش باطلی که سرویسهای اطلاعاتی غرب راه انداختهاند تغذیه شود و دائماً یک خونی به این جریان تزریق شود این نمادها مدام این جریان را نو میکنند. مشخص است که یک نفوذی این وسط بوده و سالها است که این هنرپیشه سینما و ورزشکار در مراودهای با جریان ضد ایرانی قرار گرفته است و حالا دارد در این چارچوب ایفای نقش میکند. شما حتماً اخیراً شنیدید که به آقای علی کریمی گفتهاند این پستها چیست که میگذارید گفت من مدتها است که این پیجم را فروختهام ظاهراً مؤسسهای به نام توانا در آلمان که به سازمان سیا مربوط است آمده و پیج اینها را خریده و حالا هر چیزی که این رویس جلاسوسی میخواهد با تصویر آقای علی کریمی پخش میکند ولی این آقای علی کریمی هم اعتراضی نمیکند یعنی مشخص است که یک پول یا وعدهای داده شده و حالا این فرد در آن پازل ایفای نقش میکند. اینها تقریباً یک وضعیت این چنینی دارند. یعنی شما مطمئن باشید که در پشت هر مطلبی که اینها مینویسند و مردم را تحریک میکنند یا به عنوان مثال تیم ملی فوتبال را تحقیر میکنند. در پشت صحنه این مسئله سرویسها امنیتی وجود دارند که به صورت حساب شده و برنامهریزی شده از اینها استفاده میکنند.
قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر با توجه به واکنشی که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به برخی از هنجارشکنان نشان دادند شما واکنش کشورهای منطقه را به آشوبهای اخیر ایران در آینده چگونه میبینید و متعاقباً استراتژی سازمانهای امنیتی غربی را در چه حوزهای تعریف میکنید؟
زارعی: البته کشورهای منطقه به صورت رسمی در این خصوص وارد عمل نشدهاند و صورت دیپلماتیک ماجرا را حفظ کردند یک دلیل اصلی این مسئله هم این است که چون ما قبلاً مواردی داشتیم که اینها از این صورت به عنوان مثال برخی از اینها در سال ۱۳۷۸ش و ۱۳۸۸ش برخی از اینها به صورت علنی از اغتشاشات حمایت کردند اما این بار سکوت کردند. این سکوت هم از پیچیدهتر بودن موضوع حکایت میکند و هم نشان میدهد که برای آنها هم تجربه شده که جمهوری اسلامی از این موضوعات عبور میکند و در نهایت آنها هستند و قدرتی به نام جمهوری اسلامی لذا کمی پرده پوشی میکنند اما دست در دست کشورهای غربی اقدامات پنهان خود را علیه ملت ایران انجام میدهند. ما به عنوان جمهوری اسلامی طبیعتاً باید به اینها هشدارهای لازم را بدهیم و بگوییم که یک زمانی هم ممکن است در کشور شما نیز اتفاقاتی رخ دهد و در آنجا ما میتوانیم اقداماتی انجام دهیم که برای شما خوش آیند نباشد.
نظر شما